ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

شعر، نشانه یک زندگی عالی و بشری است. مردم با خیال زندگی می کنند و بهترین چیزی که خیال را تحت تاثیر قرار می دهد شعر است، پس این واقعیت که نقش روزمره کننده را ایفا می کند و شعر، حقیقتی است که اگر نمی شود سراینده آن بود، می توان دست کم خواننده آن شد و از روزمرگی رهید.


شعر در کوتاه ترین و موجزترین و خوش آهنگ ترین و مناسب ترین همنشینی واژه هایی آشنا، ما را با معنایی درگیر می کند که برای عقل، نامفهوم و موهوم و بیگانه است، اما برای دل و جان، آشنا و حس شدنی است. شعر، میزبانی صادق است که قلب مخاطبان مستعد خود را هدف قرار می دهد و آنان را به ساحت ناممکن ها و ناباوری ها فرا می خواند تا خود ببینند و باور کنند که اگر ایمان و عشق باشد، هر ناممکنی ممکن می شود.

این وبلاگ برای دوستداران قالب شعری ترانه و شعر نو طراحی شده و هدف آشنایی با قالب ترانه و معرفی اشعار عاشقانه و زیبا است که از شاعری نوجوان به نام امیرمهدی صفایی آماده شده.

آخرین مطالب

نگو بدرود...

منو از من نرنجونم

از این دنیا نترسونم

تمام دلخوشی هامو

به آغوش تو مدیونم

اگه دلسوخته ای عاشق

مثل برگی نسوزونم

منو دریاب که دلتنگم

مدارا کن که ویرونم

نیاد روزی که کم باشم

از این دو سایه رو دیوار

به این زودی نگو دیره

منو دست خدا نسپار

یه جایی توی قلبت هست

که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی نگو بدرود

.

.

.

پر از احساس آزادی

نشسته کنج زندونم

یه بغض کهنه که انگار

میون ابر و بارونم

وجودم بی تو یخ بسته

بتاب، سردم ، زمستونم

منو مثل همون روزها

با آغوشت بپوشونم

یه جایی توی قلبت هست

که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی نگو بدرود

.

یه جایی توی قلبت هست

که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی نگو بدرود...

                                           رها اعتمادی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۱
ترانه سرا

قالب ترانه اصولا قالبی مجزا است که برای هم بستر شدن با موسیقی سروده می شود اما گهگاهی اشعار کهن هم قابلیت هم بستر شدن باموسیقی را دارند ااما اصولاً اشعار کهن در این قالب زیاد موفق نخواهند بود اما این غزل از غزل سرای معاصر محمدعلی بهمنی توانست در بین ترانه ها از جایگاه بالا و محبوبی برخوردار باشد.

                                   خرچنگ های مردابی

دراین زمانه‌ی بی‌های‌وهوی لال‌پرست
خوشا به حال کلاغان قیل‌وقال‌پرست

چگونه شرح دهم لحظه لحظه‌ی خود را
برای این همه ناباور خیال‌پرست

به شب‌نشینی خرچنگ‌های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال‌پرست

رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند
به پای هرزه‌علف‌های باغ کال‌پرست

رسیده‌ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار برای من کمال پرست

هنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاری‌ست
به تنگ‌چشمی نامردم زوال‌پرست

محمد علی بهمنی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۱:۳۸
ترانه سرا

نگردان رخ که با کارت مداوم ماه می‌گیرد

که وقتی ماه میگیرد دلم بیگاه می‌گیرد


همیشه عقل دارد رهبرى بر دل ولى انگار

ندارد عقل این دل،میشود خودخواه، میگیرد!


گرفتى روز اول دست من را با کمى لرزش 

نمیخواهم من آن دستى که با اکراه میگیرد


زمانى مادرم مى گفت فرزندم نکن کارى

که کارت دل بلرزاند، که حتما "آه"میگیرد


تمام شب دعا کردم که برگردى به آغوشم

ولى دستى دعاها را میان راه میگیرد...


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۱
ترانه سرا


میگن اینجا جای من نیست

اما راهمو میدونم


 اگرم از پا بیفتم

 آخرش رو پا میمونم


 جای تردیدی نمونده

 منم و یه دنیا جاده


 میرم و برنمیگردم

 با همین پای پیاده


 آخه بازنده که پیروز نمیشه

 میدونم باید تا آخرش برم


 همه ی برنده ها مثل همن

 من میتونم این نبردو ببرم


 وقتی هیچ کس منو باور نداره

 منم و یه سایه ی همیشگی

 

 یاد گرفتم به خودم تکیه کنم

 یاد گرفتم که همینه زندگی


 از همینجا تا رسیدن

 نگو که فاصله دوره


 نگو که هرگز نمیشه

 نگو که این گره کوره


 منو از رویا نترسون

 از این باور دیرینه


 کسی جز من نمیدونه

 که این رویا چه شیرینه


 عمریه در حسرت رسیدن برنده هام

 عمریه از قفس کوچکم آزادی میخوام


 وقتی هیچ کس منو باور نداره

 منم و یه سایه ی همیشگی


 یاد گرفتم به خودم تکیه کنم

 یاد گرفتم که همینه زندگی

امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۲۲
ترانه سرا

نکنه روز سفرم
خاتون خونه مادرم
وقت روبوسی آخرم
دستپاچه شد آب و نریخت پشت سرم
واسه اینه که در به درم
با غصه ها همسفرم

نکنه روز سفرم
همسایه ها دور و برم
هدیه می دادن ببرم
کاسه آب خالی نشد پشت سرم
واسه اینه که در به درم
با غصه ها همسفرم

مادرم وقت نمازش
لحظه راز و نیازش
اسمم و می گفت و اشکاش
می ریخت رو صورت نازش

قسمم می داد بمونم
قدر ایران و بدونم
راست می گفت حالا میدونم
کشورم بسته به جونم

به کسی که اینجا دارم
نوشتم می رم دیارم
حالا بیشتر از همیشه
واسه خونه بی قرارم

قسمش دادم به جونم
نوشتم خواهشی دارم
پشت سرم آب و نریزی
فکر بازگشتی ندارم

نکنه روز سفرم
خاتون خونه مادرم
وقت روبوسی آخرم
دستپاچه شد آب و نریخت پشت سرم
واسه اینه که در به درم
با غصه ها همسفرم
چی شد چی اومد به سرم
که عمری در به درم

ژاکلین



۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۲
ترانه سرا

تو اگر می دانستی

تو اگر می دانستی

که چه رنجی دارد

خنجر از دست عزیزان خوردن

از من خسته نمی پرسیدی

آه ای مرد چرا تنهایی؟...

ایرج جنتی عطایی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۵
ترانه سرا

دیگر نمی‌فهمند من را این خیابان ها

هنگام دلتنگی تو در زیر باران ها


وقتی که رفتى زندگى قحطی فراوان داشت

قحطی فراوان شد، فراوان شد فراوان ها


گفتی خداحافظ به من طوفان به پا کردم

از ترس من اینجا نمی‌آیند طوفان ها


وقتی کماکان در خیالاتم تو را دارم

وقتی که بیزارم کماکان از کماکان ها


از خانه‌ام رفتی و من هم در سرم دارم

طرح جدید خانه اى، مانند زندان ها


دیگر تو اینجا نیستى، اما بدان این را

هستند اینجا پیش من انواع تاوان ها


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۱۵
ترانه سرا

 
 صدای تو
 بیداری ریشه ، آواز سبز برگه

 


 صدای تو
 پر وسوسه مثل شبخونی تگرگه

 


 صدای تو آهنگ شکستن
بغض یه دنیا حرفه
 تصویری از آواز صریح
 قندیل و نور و برفه
 هیشکی مثل تو نبود
 هیشکی مثل تو منو باور نکرد
 هیشکی با من مثل تو
 توی نقب شب من سفر نکرد
 هشکی مثل تو نبود
 ساده مثل بوی پاک اطلسی
 یا بلوغ یه صدا
 میون دغدغه ی
دلواپسی
 تو غرورت مثل کوه
 مهربونیت مثل بارون ، مثل آب
 مثل یه جزیره ، دور
 مثل یه دریا ، پر از وخشت خواب
 هیشکی نثل تو نرفت
 هیشکی مال تو نموند


شعرهای تنهاییمو
 هشکی مثل تو نخوند


 همه حرفام مال تو
 همه شعرهام مال تو


 دنیای من شعرمه
 همه دنیام مال تو

 ایرج جنتی عطایی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۳۷
ترانه سرا

صبح من!شب تمام شد برخیز

بی تو بی رونق است خانه ی من

رود جاریِ دشت این خانه

موج دریای بی کرانه ی من


ساحل چشم های تو خیس است

گریه اصلا به تو نمی آید

سرو بالابلند سرسبزم

این خمیدن به تو نمی آید


بازویت درد میکند من هم

جان نمانده برای زانویم

گوش تو درد می کند خانم

درد خود را به چاه می گویم


خرده هرگز مگیر فاطمه جان

تو به این اشک های سرزده ام

حق بده از تو شرمگین باشم

خودم این میخ را به در زده ام


شب که از نیمه اش گذشت،تو هم

مثل هر شب هنوز بیداری

دم صبح است،وقت آن شده که

آب پیش حسین بگذاری


کلمینی انا علی زهرا

صحبتی کن که جان به سر شده ام

جگرم را نگاه تو سوزاند

آنقدر که شبیه در شده ام


آب صحبت بریز بر دستم

خم بکن کوزه ی سکوتت را

مغرب آمد زمان افطار است

بشکن روزه ی سکوتت را


نه،انگار رفتنی شده ای

میروی ای سپاه من؟باشد...

می روی تا که بعد رفتن تو

خانه ام قتلگاه من باشد


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۹
ترانه سرا

نگاه کن بعد چند سال بین ما فاصله افتاده

خیال کردیم تموم عشق شده ی بازیه ساده

نه اونی شد که می خواستیم نه اونجوری که فک کردیم

حالا از وسط رامون باید دوباره برگردیم باید دوباره برگردیم

ما دنیامون جداست ما رویامون جداست

ما مال هم نیستیم فاصله بین ماست

ما دنیامون جداست ما رویامون جداست

ما مال هم نیستیم فاصله بین ماست

نگاه کن بعد چند سال هنوزم مثل یخ سردیم

نه آب میشیم نه میسوزیم اخه هر دو خود دردیم

هنوزم بهانه هات اینه میگی که کم اوردم

ولی تو رابطه با تو نه تو باختی نه من بردم

هنوزم شاید اجباری بخوایم این رابطه باشه ولی شاید تو قلب ما

جای یکی دیگه باشه جای یکی دیگه باشه

ما دنیامون جداست ما رویامون جداست

ما مال هم نیستیم فاصله بین ماست

ما دنیامون جداست ما رویامون جداست

ما مال هم نیستیم فاصله بین ماست

فاصله بین ماست فاصله بین ماست

امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۲۴
ترانه سرا