ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

شعر، نشانه یک زندگی عالی و بشری است. مردم با خیال زندگی می کنند و بهترین چیزی که خیال را تحت تاثیر قرار می دهد شعر است، پس این واقعیت که نقش روزمره کننده را ایفا می کند و شعر، حقیقتی است که اگر نمی شود سراینده آن بود، می توان دست کم خواننده آن شد و از روزمرگی رهید.


شعر در کوتاه ترین و موجزترین و خوش آهنگ ترین و مناسب ترین همنشینی واژه هایی آشنا، ما را با معنایی درگیر می کند که برای عقل، نامفهوم و موهوم و بیگانه است، اما برای دل و جان، آشنا و حس شدنی است. شعر، میزبانی صادق است که قلب مخاطبان مستعد خود را هدف قرار می دهد و آنان را به ساحت ناممکن ها و ناباوری ها فرا می خواند تا خود ببینند و باور کنند که اگر ایمان و عشق باشد، هر ناممکنی ممکن می شود.

این وبلاگ برای دوستداران قالب شعری ترانه و شعر نو طراحی شده و هدف آشنایی با قالب ترانه و معرفی اشعار عاشقانه و زیبا است که از شاعری نوجوان به نام امیرمهدی صفایی آماده شده.

آخرین مطالب

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

نگردان رخ که با کارت مداوم ماه می‌گیرد

که وقتی ماه میگیرد دلم بیگاه می‌گیرد


همیشه عقل دارد رهبرى بر دل ولى انگار

ندارد عقل این دل،میشود خودخواه، میگیرد!


گرفتى روز اول دست من را با کمى لرزش 

نمیخواهم من آن دستى که با اکراه میگیرد


زمانى مادرم مى گفت فرزندم نکن کارى

که کارت دل بلرزاند، که حتما "آه"میگیرد


تمام شب دعا کردم که برگردى به آغوشم

ولى دستى دعاها را میان راه میگیرد...


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۱
ترانه سرا


میگن اینجا جای من نیست

اما راهمو میدونم


 اگرم از پا بیفتم

 آخرش رو پا میمونم


 جای تردیدی نمونده

 منم و یه دنیا جاده


 میرم و برنمیگردم

 با همین پای پیاده


 آخه بازنده که پیروز نمیشه

 میدونم باید تا آخرش برم


 همه ی برنده ها مثل همن

 من میتونم این نبردو ببرم


 وقتی هیچ کس منو باور نداره

 منم و یه سایه ی همیشگی

 

 یاد گرفتم به خودم تکیه کنم

 یاد گرفتم که همینه زندگی


 از همینجا تا رسیدن

 نگو که فاصله دوره


 نگو که هرگز نمیشه

 نگو که این گره کوره


 منو از رویا نترسون

 از این باور دیرینه


 کسی جز من نمیدونه

 که این رویا چه شیرینه


 عمریه در حسرت رسیدن برنده هام

 عمریه از قفس کوچکم آزادی میخوام


 وقتی هیچ کس منو باور نداره

 منم و یه سایه ی همیشگی


 یاد گرفتم به خودم تکیه کنم

 یاد گرفتم که همینه زندگی

امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۲۲
ترانه سرا

 اشکامو هدیه میکنم به جاده جدایی مون


به التماس آخرم دو واژه نرو بمون


اشکامو هدیه میکنم به رفتنت بدون من


به تلخی این واقعه حادثه جدا شدن


اشکامو هدیه میکنمبه قاب عکس روبروم


قطره به قطره میچکم تا بشکنه بغض تو گلوم


حس میکنم بی اختیاراینهمه عکسو یادگار


حریف رفتنت نشن میری به رسم روزگار


اشکامو هدیه میکنمبه این ترانه ، این صدا


به اینکه تو اول راه قصه رسید به انتها


حس میکنم بی اختیاراینهمه عکسو یادگار


حریف رفتنت نشن میری به رسم روزگار


امیر مهدی صفایی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۹
ترانه سرا

نکنه روز سفرم
خاتون خونه مادرم
وقت روبوسی آخرم
دستپاچه شد آب و نریخت پشت سرم
واسه اینه که در به درم
با غصه ها همسفرم

نکنه روز سفرم
همسایه ها دور و برم
هدیه می دادن ببرم
کاسه آب خالی نشد پشت سرم
واسه اینه که در به درم
با غصه ها همسفرم

مادرم وقت نمازش
لحظه راز و نیازش
اسمم و می گفت و اشکاش
می ریخت رو صورت نازش

قسمم می داد بمونم
قدر ایران و بدونم
راست می گفت حالا میدونم
کشورم بسته به جونم

به کسی که اینجا دارم
نوشتم می رم دیارم
حالا بیشتر از همیشه
واسه خونه بی قرارم

قسمش دادم به جونم
نوشتم خواهشی دارم
پشت سرم آب و نریزی
فکر بازگشتی ندارم

نکنه روز سفرم
خاتون خونه مادرم
وقت روبوسی آخرم
دستپاچه شد آب و نریخت پشت سرم
واسه اینه که در به درم
با غصه ها همسفرم
چی شد چی اومد به سرم
که عمری در به درم

ژاکلین



۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۲
ترانه سرا

تو اگر می دانستی

تو اگر می دانستی

که چه رنجی دارد

خنجر از دست عزیزان خوردن

از من خسته نمی پرسیدی

آه ای مرد چرا تنهایی؟...

ایرج جنتی عطایی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۵
ترانه سرا