ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

شعر، نشانه یک زندگی عالی و بشری است. مردم با خیال زندگی می کنند و بهترین چیزی که خیال را تحت تاثیر قرار می دهد شعر است، پس این واقعیت که نقش روزمره کننده را ایفا می کند و شعر، حقیقتی است که اگر نمی شود سراینده آن بود، می توان دست کم خواننده آن شد و از روزمرگی رهید.


شعر در کوتاه ترین و موجزترین و خوش آهنگ ترین و مناسب ترین همنشینی واژه هایی آشنا، ما را با معنایی درگیر می کند که برای عقل، نامفهوم و موهوم و بیگانه است، اما برای دل و جان، آشنا و حس شدنی است. شعر، میزبانی صادق است که قلب مخاطبان مستعد خود را هدف قرار می دهد و آنان را به ساحت ناممکن ها و ناباوری ها فرا می خواند تا خود ببینند و باور کنند که اگر ایمان و عشق باشد، هر ناممکنی ممکن می شود.

این وبلاگ برای دوستداران قالب شعری ترانه و شعر نو طراحی شده و هدف آشنایی با قالب ترانه و معرفی اشعار عاشقانه و زیبا است که از شاعری نوجوان به نام امیرمهدی صفایی آماده شده.

آخرین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنهایی» ثبت شده است

گرچه گفتم بعد تو دلتنگى ام شدت نداشت

چهره ام فریاد میزد حرف من صحت نداشت


خانه بیرون کرد من را از خودش با رفتنت

خانه قدّ بار تنهایى من وسعت نداشت


در دل این شهر، پیدا کردنت دشوار بود

کاش شهر لعنتی، اینقدر جمعیت نداشت


قصه ى این عشق را با هرکه گفتم،اشک ریخت

هیچکس اندازه‌ی این غصه ظرفیت نداشت


ساده رد کردم تمام لحظه هاى بى تو را

لحظه هاى بى تو بودن، ارزش دقت نداشت


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۸
ترانه سرا

کشتی بی‌بادبان را در دل دریا گذاشت

تا به دنیای پر از آرامش من پا گذاشت


یک شب برفی آرام آمد و آرام رفت

هم به روی برف و هم دل رد پایش را گذاشت


خواست با سرماى بیش از حد مجازاتم کند

لحظه رفتن نگاهى کرد و در را وا گذاشت


باد سرد از سردى این خانه ترسید و گذشت

آه،سرماى زمستان هم مرا تنها گذاشت


گفتنش سخت است اما او زمان رفتنش

خانه را در ساک خود جا داد، من را جا گذاشت


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۲۲:۳۶
ترانه سرا

نامى ز توست در همه ى استخاره ها

ثابت شده است سمت نگاهت اشاره ها


عطرت همیشه پشت سرت راه مى رود

دنباله دار مثل تو بعضى ستاره ها


فرصت دهند، جاى اذان مى پراکنم

در هر نسیم عطر تورا، از مناره ها


وقتى که ماه واقعى آسمان تویى

بیهوده است کار من و استعاره ها


تقدیر ما به هم گرهِ کور خورده است

چون نام توست در همه ى استخاره ها


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۲۳
ترانه سرا

.

..................سراب..................

.

درد زخمی به دلم، از غم تنهایی هاست

با من از عشق نگو، از من اینجا ماندن، شوق ، شهامت، تو نخواه 

رنگ شادی به خیال تو زدن، وعده ی خوب تو نبود

دل خوشم زود زمان میگذرد

ساده دل عمر سبک پای تو با خط زمان هم آواست

بخت گل های بیابان کوتاه، قلب صحرا به زمستان تنهاست

چه سرابی، چه سرابی ، همه اش چهره ی آرامش توست

لمس گرمای تو در بستر تنهایی من، دیرپاییدن شب، و تماشای سلام ، روی لبخند تو در صبح نخست

در خسته روح من، آوای دلپذیر کلامت نهفته است

برجای مانده ام، شاید به روشن فردای بودنت چیزی نمانده است.

امشب تولد تو بود، مرا حق هدیه نیست.

من ناآشنای دور دست توام، این سرنوشت چیست ؟

آی ساعات بی مرگ انتظار، باشد قرار ما ، آن سوی ترس، خستگی ، ازخودگذشتگی

باشد قرار ما در دوردست های نفس های زندگی 

باشد قرار ما در دوردست های نفس های زندگی 

امیرمهدی صفایی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۰
ترانه سرا
ته ﺍتوبوﺱ، ﺁن صندلی ﺁخر،کنار ِ ﺷﯿﺸﻪ
بهترین جای ﺩنیاﺳﺖ
براﯼ ﺁﻧﮑﻪ مچاله شوﯼ در خودت
سرت ﺭﺍ بچسباﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ
زل بزنی ﺑﻪ یک جای دور
ﻭ ﻓِﮑﺮ ﮐُﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺁﺯﺍرﺕ ﻣﯿﺪهد ...
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼِﺸﻤﻬﺎیتﺧﯿﺲ شود، ﺍَﺯ حضور پر رنگِ
یک ﺧﯿﺎﻝ
ﻭ یادت  بروﺩ مقصدﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ
ﻭ ﺩلت ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ
ﺍُﺗﻮﺑﻮﺱ
کوچک شود ... و دنج و تنها...
ﻭ ﺁﻩ بکشی
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ بگیردَ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ بنوﯾﺴﯽ " ﺁﯾﻨﺪﻩ "
ﻭ ﺩﻟﺖبگیرد ﺍز تصورش ...
ﻭ دیگر چشمهایت  ﺭﺍ ببندی
ﻭ ﺗﺎ آخرین  ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩر خودت ﮔﺮﯾﻪ ﮐُﻨﯽ....

                                      امیرمهدی صفایی
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۱
ترانه سرا

تو اگر می دانستی

تو اگر می دانستی

که چه رنجی دارد

خنجر از دست عزیزان خوردن

از من خسته نمی پرسیدی

آه ای مرد چرا تنهایی؟...

ایرج جنتی عطایی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۵
ترانه سرا

دوست دارم این غزل خوانده بشه، گشت این غزل ماجراهای زیادیه...



مانده یک کوچه و تنها ، یکی از ما دو نفر
و مسیری که فقط با یکی از ما دو نفر...

 یکی از ما دو نفر خواب عجیبی دیده است
ترسش این است مبادا یکی از ما دو نفر ...

قول دادیم به هم عاشق هم می مانیم
به نظر می رسد اما یکی از ما دو نفر ...

گله ای نیست  ،خدا خواست که آواره کند
یکی از ما دو نفر را یکی از ما دو نفر

چقدر سخت گذشت و چقدر پیر شده است
 پشت این پنجره حالا یکی از ما دو نفر

 آخرین حرف دلش نامه ی کوتاهی بود
 »دوستت داشتم« امضا: یکی از ما دو نفر


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۵۲
ترانه سرا