ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

شعر، نشانه یک زندگی عالی و بشری است. مردم با خیال زندگی می کنند و بهترین چیزی که خیال را تحت تاثیر قرار می دهد شعر است، پس این واقعیت که نقش روزمره کننده را ایفا می کند و شعر، حقیقتی است که اگر نمی شود سراینده آن بود، می توان دست کم خواننده آن شد و از روزمرگی رهید.


شعر در کوتاه ترین و موجزترین و خوش آهنگ ترین و مناسب ترین همنشینی واژه هایی آشنا، ما را با معنایی درگیر می کند که برای عقل، نامفهوم و موهوم و بیگانه است، اما برای دل و جان، آشنا و حس شدنی است. شعر، میزبانی صادق است که قلب مخاطبان مستعد خود را هدف قرار می دهد و آنان را به ساحت ناممکن ها و ناباوری ها فرا می خواند تا خود ببینند و باور کنند که اگر ایمان و عشق باشد، هر ناممکنی ممکن می شود.

این وبلاگ برای دوستداران قالب شعری ترانه و شعر نو طراحی شده و هدف آشنایی با قالب ترانه و معرفی اشعار عاشقانه و زیبا است که از شاعری نوجوان به نام امیرمهدی صفایی آماده شده.

آخرین مطالب

۱۵ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

شکنجه گر

رو به تو سُجده میکنم دری به کعبه باز نیست 
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست 
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی 

زخم نمیزنی به من 
که مبتلاترم کنی

از همه توبه میکنم
بلکه تو باورم کنی 

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد 
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست 
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست


قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد 
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد


عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست 
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست


روزبه بمانی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۳:۰۸
ترانه سرا

                                   غربت

سرزمین من

شاید که فردایی نبود

کسی چه میداند

اما عشق من فرداهایی خواهد ساخت برای تو

شاید که دیداری نبود

اما قلب من جاده هایی خواهد ساخت برای دیدار تو

تو،تو وتمام رویاهایی که در تو جامانده اند

چگونه از تو گریختم؟

ندانستم که تو منی و من با تو منم

برمیگردم

برمیگردم قلبم را بردارم،اما نگاهم باز به آن سوها دوخته شده

دور و دورتر از دور

جایی که روحم را در آن جا گزاشته ام

                         

                                          امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۷
ترانه سرا
ته ﺍتوبوﺱ، ﺁن صندلی ﺁخر،کنار ِ ﺷﯿﺸﻪ
بهترین جای ﺩنیاﺳﺖ
براﯼ ﺁﻧﮑﻪ مچاله شوﯼ در خودت
سرت ﺭﺍ بچسباﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ
زل بزنی ﺑﻪ یک جای دور
ﻭ ﻓِﮑﺮ ﮐُﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺁﺯﺍرﺕ ﻣﯿﺪهد ...
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼِﺸﻤﻬﺎیتﺧﯿﺲ شود، ﺍَﺯ حضور پر رنگِ
یک ﺧﯿﺎﻝ
ﻭ یادت  بروﺩ مقصدﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ
ﻭ ﺩلت ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ
ﺍُﺗﻮﺑﻮﺱ
کوچک شود ... و دنج و تنها...
ﻭ ﺁﻩ بکشی
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ بگیردَ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ بنوﯾﺴﯽ " ﺁﯾﻨﺪﻩ "
ﻭ ﺩﻟﺖبگیرد ﺍز تصورش ...
ﻭ دیگر چشمهایت  ﺭﺍ ببندی
ﻭ ﺗﺎ آخرین  ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩر خودت ﮔﺮﯾﻪ ﮐُﻨﯽ....

                                      امیرمهدی صفایی
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۱
ترانه سرا

نگو بدرود...

منو از من نرنجونم

از این دنیا نترسونم

تمام دلخوشی هامو

به آغوش تو مدیونم

اگه دلسوخته ای عاشق

مثل برگی نسوزونم

منو دریاب که دلتنگم

مدارا کن که ویرونم

نیاد روزی که کم باشم

از این دو سایه رو دیوار

به این زودی نگو دیره

منو دست خدا نسپار

یه جایی توی قلبت هست

که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی نگو بدرود

.

.

.

پر از احساس آزادی

نشسته کنج زندونم

یه بغض کهنه که انگار

میون ابر و بارونم

وجودم بی تو یخ بسته

بتاب، سردم ، زمستونم

منو مثل همون روزها

با آغوشت بپوشونم

یه جایی توی قلبت هست

که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی نگو بدرود

.

یه جایی توی قلبت هست

که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی نگو بدرود...

                                           رها اعتمادی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۱
ترانه سرا

قالب ترانه اصولا قالبی مجزا است که برای هم بستر شدن با موسیقی سروده می شود اما گهگاهی اشعار کهن هم قابلیت هم بستر شدن باموسیقی را دارند ااما اصولاً اشعار کهن در این قالب زیاد موفق نخواهند بود اما این غزل از غزل سرای معاصر محمدعلی بهمنی توانست در بین ترانه ها از جایگاه بالا و محبوبی برخوردار باشد.

                                   خرچنگ های مردابی

دراین زمانه‌ی بی‌های‌وهوی لال‌پرست
خوشا به حال کلاغان قیل‌وقال‌پرست

چگونه شرح دهم لحظه لحظه‌ی خود را
برای این همه ناباور خیال‌پرست

به شب‌نشینی خرچنگ‌های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال‌پرست

رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند
به پای هرزه‌علف‌های باغ کال‌پرست

رسیده‌ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار برای من کمال پرست

هنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاری‌ست
به تنگ‌چشمی نامردم زوال‌پرست

محمد علی بهمنی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۱:۳۸
ترانه سرا