ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

ترانه های عاشقانه و شعر نو

ترانه سرا

شعر، نشانه یک زندگی عالی و بشری است. مردم با خیال زندگی می کنند و بهترین چیزی که خیال را تحت تاثیر قرار می دهد شعر است، پس این واقعیت که نقش روزمره کننده را ایفا می کند و شعر، حقیقتی است که اگر نمی شود سراینده آن بود، می توان دست کم خواننده آن شد و از روزمرگی رهید.


شعر در کوتاه ترین و موجزترین و خوش آهنگ ترین و مناسب ترین همنشینی واژه هایی آشنا، ما را با معنایی درگیر می کند که برای عقل، نامفهوم و موهوم و بیگانه است، اما برای دل و جان، آشنا و حس شدنی است. شعر، میزبانی صادق است که قلب مخاطبان مستعد خود را هدف قرار می دهد و آنان را به ساحت ناممکن ها و ناباوری ها فرا می خواند تا خود ببینند و باور کنند که اگر ایمان و عشق باشد، هر ناممکنی ممکن می شود.

این وبلاگ برای دوستداران قالب شعری ترانه و شعر نو طراحی شده و هدف آشنایی با قالب ترانه و معرفی اشعار عاشقانه و زیبا است که از شاعری نوجوان به نام امیرمهدی صفایی آماده شده.

آخرین مطالب

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیرمهدی صفایی» ثبت شده است

شکنجه گر

رو به تو سُجده میکنم دری به کعبه باز نیست 
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست 
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی 

زخم نمیزنی به من 
که مبتلاترم کنی

از همه توبه میکنم
بلکه تو باورم کنی 

قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد 
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست 
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست


قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد 
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد


عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست 
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست


روزبه بمانی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۳:۰۸
ترانه سرا

                                   غربت

سرزمین من

شاید که فردایی نبود

کسی چه میداند

اما عشق من فرداهایی خواهد ساخت برای تو

شاید که دیداری نبود

اما قلب من جاده هایی خواهد ساخت برای دیدار تو

تو،تو وتمام رویاهایی که در تو جامانده اند

چگونه از تو گریختم؟

ندانستم که تو منی و من با تو منم

برمیگردم

برمیگردم قلبم را بردارم،اما نگاهم باز به آن سوها دوخته شده

دور و دورتر از دور

جایی که روحم را در آن جا گزاشته ام

                         

                                          امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۷
ترانه سرا
ته ﺍتوبوﺱ، ﺁن صندلی ﺁخر،کنار ِ ﺷﯿﺸﻪ
بهترین جای ﺩنیاﺳﺖ
براﯼ ﺁﻧﮑﻪ مچاله شوﯼ در خودت
سرت ﺭﺍ بچسباﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ
زل بزنی ﺑﻪ یک جای دور
ﻭ ﻓِﮑﺮ ﮐُﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺁﺯﺍرﺕ ﻣﯿﺪهد ...
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼِﺸﻤﻬﺎیتﺧﯿﺲ شود، ﺍَﺯ حضور پر رنگِ
یک ﺧﯿﺎﻝ
ﻭ یادت  بروﺩ مقصدﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ
ﻭ ﺩلت ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ
ﺍُﺗﻮﺑﻮﺱ
کوچک شود ... و دنج و تنها...
ﻭ ﺁﻩ بکشی
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ بگیردَ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ بنوﯾﺴﯽ " ﺁﯾﻨﺪﻩ "
ﻭ ﺩﻟﺖبگیرد ﺍز تصورش ...
ﻭ دیگر چشمهایت  ﺭﺍ ببندی
ﻭ ﺗﺎ آخرین  ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩر خودت ﮔﺮﯾﻪ ﮐُﻨﯽ....

                                      امیرمهدی صفایی
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۱
ترانه سرا

قالب ترانه اصولا قالبی مجزا است که برای هم بستر شدن با موسیقی سروده می شود اما گهگاهی اشعار کهن هم قابلیت هم بستر شدن باموسیقی را دارند ااما اصولاً اشعار کهن در این قالب زیاد موفق نخواهند بود اما این غزل از غزل سرای معاصر محمدعلی بهمنی توانست در بین ترانه ها از جایگاه بالا و محبوبی برخوردار باشد.

                                   خرچنگ های مردابی

دراین زمانه‌ی بی‌های‌وهوی لال‌پرست
خوشا به حال کلاغان قیل‌وقال‌پرست

چگونه شرح دهم لحظه لحظه‌ی خود را
برای این همه ناباور خیال‌پرست

به شب‌نشینی خرچنگ‌های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال‌پرست

رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند
به پای هرزه‌علف‌های باغ کال‌پرست

رسیده‌ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار برای من کمال پرست

هنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاری‌ست
به تنگ‌چشمی نامردم زوال‌پرست

محمد علی بهمنی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۱:۳۸
ترانه سرا


میگن اینجا جای من نیست

اما راهمو میدونم


 اگرم از پا بیفتم

 آخرش رو پا میمونم


 جای تردیدی نمونده

 منم و یه دنیا جاده


 میرم و برنمیگردم

 با همین پای پیاده


 آخه بازنده که پیروز نمیشه

 میدونم باید تا آخرش برم


 همه ی برنده ها مثل همن

 من میتونم این نبردو ببرم


 وقتی هیچ کس منو باور نداره

 منم و یه سایه ی همیشگی

 

 یاد گرفتم به خودم تکیه کنم

 یاد گرفتم که همینه زندگی


 از همینجا تا رسیدن

 نگو که فاصله دوره


 نگو که هرگز نمیشه

 نگو که این گره کوره


 منو از رویا نترسون

 از این باور دیرینه


 کسی جز من نمیدونه

 که این رویا چه شیرینه


 عمریه در حسرت رسیدن برنده هام

 عمریه از قفس کوچکم آزادی میخوام


 وقتی هیچ کس منو باور نداره

 منم و یه سایه ی همیشگی


 یاد گرفتم به خودم تکیه کنم

 یاد گرفتم که همینه زندگی

امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۲۲
ترانه سرا

تمومِ فکرِ من اینِ  /  چی میشه فکرِمن باشی


یه عمره عاشقت هستم/یه لحظه عاشقم باشی


                         امیرمهدی صفایی


نظر یادتون نره،نظرهاتون به ترانه سراها امید میده.

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۱
ترانه سرا

صبح من!شب تمام شد برخیز

بی تو بی رونق است خانه ی من

رود جاریِ دشت این خانه

موج دریای بی کرانه ی من


ساحل چشم های تو خیس است

گریه اصلا به تو نمی آید

سرو بالابلند سرسبزم

این خمیدن به تو نمی آید


بازویت درد میکند من هم

جان نمانده برای زانویم

گوش تو درد می کند خانم

درد خود را به چاه می گویم


خرده هرگز مگیر فاطمه جان

تو به این اشک های سرزده ام

حق بده از تو شرمگین باشم

خودم این میخ را به در زده ام


شب که از نیمه اش گذشت،تو هم

مثل هر شب هنوز بیداری

دم صبح است،وقت آن شده که

آب پیش حسین بگذاری


کلمینی انا علی زهرا

صحبتی کن که جان به سر شده ام

جگرم را نگاه تو سوزاند

آنقدر که شبیه در شده ام


آب صحبت بریز بر دستم

خم بکن کوزه ی سکوتت را

مغرب آمد زمان افطار است

بشکن روزه ی سکوتت را


نه،انگار رفتنی شده ای

میروی ای سپاه من؟باشد...

می روی تا که بعد رفتن تو

خانه ام قتلگاه من باشد


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۹
ترانه سرا

می نویسم، می نویسم از تو
تا تن کاغذ من جان دارد
با تو از حادثه ها خواهم گفت؛
گریه این گریه اگر بگذارد
گریه این گریه اگر بگذارد
با تو از روز ازل خواهم گفت
فتح معراج ازل کافی نیست
باتو از اوج غزل خواهم گفت

می نویسم، همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ، به آرامش دریا برسی

تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق، تو تنها برسی
می نویسم، می نویسم از تو،
تا تن کاغذ من جا دارد...
می نویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی ها باشی


تا مرا باز به دیدار خود من ببری
می نویسم می نویسم از تو...
تا تن کاغذ من جا دارد

شهیار قنبری


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۲۲
ترانه سرا

دوست دارم این غزل خوانده بشه، گشت این غزل ماجراهای زیادیه...



مانده یک کوچه و تنها ، یکی از ما دو نفر
و مسیری که فقط با یکی از ما دو نفر...

 یکی از ما دو نفر خواب عجیبی دیده است
ترسش این است مبادا یکی از ما دو نفر ...

قول دادیم به هم عاشق هم می مانیم
به نظر می رسد اما یکی از ما دو نفر ...

گله ای نیست  ،خدا خواست که آواره کند
یکی از ما دو نفر را یکی از ما دو نفر

چقدر سخت گذشت و چقدر پیر شده است
 پشت این پنجره حالا یکی از ما دو نفر

 آخرین حرف دلش نامه ی کوتاهی بود
 »دوستت داشتم« امضا: یکی از ما دو نفر


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۵۲
ترانه سرا

                     به امید دیدار

کوله بارت بسته ای، هم صحبت دوران دور

 بی خبر از حال ما، عزم کجا داری بگو؟

هیچ می دانی فراقت درد تنهایی مراست

بی حضورت چون کنم سر، روزها بی انتهاست

رفتنت در پس هر روز ربود شادی از کنج دلم

زیر لب می گویم که چه غم دیده و افسرده دلم 

هجرتت از کوچه باغ زندگی سبزی ربود

یاس ها باور ندارندم حدیث برگ و نور

گر بپرسی حالم از پاییز سرد

گویدت افسانه ها از باد و برگ

ولی افسوس نخواهی دانست 

صبح و شامی که به غربت طی شد

و نخواهی فهمید

لحظاتی که مرا عکس تو هم صحبت شد

چه توانم کردن، سفرت در پیش است

در پس چشم ترم طرح رخت جاوید است

جمله ی رفتن و دوری و وداع

آب و قران... به امید دیدار 


امیرمهدی صفایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۳ ، ۲۱:۳۳
ترانه سرا